آقا جان!
سرور بی‌همتای من!
سال‌هاست که چشم به راه آمدنت هستم...
این همه سال چشم انتظاری و دیده به راهی حسابی مرا خسته و فرسوده کرده است... آن‌قدر خسته و آن‌قدر فرسوده که حسابی خوابم گرفته است... می بینی که! همه‌اش پشت سر هم خمیازه می‌کشم... بس‌که فشار انتظار رویم زیاد شده است. ببین مولای من! خدایی یک خواب خوش می‌چسبد؛ بعد از این همه خستگی و چشم انتظاری.
با اجازه شما می‌روم که بخوابم! وقتی آمدی یادت نرود که مرا هم حتماً بیدار بفرمائی تا برایت بگویم که چقدر سینه چاکت بودم و چقدر چشم به راهت نشستم!!!
یادت نرود! ممنون! شب به خیر!!